روزهای عجیبی را می گذرانم ...
روزهایی که دلم میخواهد ساعت ها پشت پنجره بنشینم، خیابان را نگاه کنم، بدون اینکه انتظار کوچکترین اتفاقی را داشته باشم
دلم سکوت میخواهد ، سکوت محض، مثل وقتی به اعماق آب میروی، مثل غرق شدن، همه چیز تاریک و تاریک تر میشود، ساکت و ساکت تر ...
دلم حتی نوشتن هم نمیخواهد وقتی چیزی برای فکر کردن نداری، چیزی هم برای نوشتن نداری !
نمیخواهم بخوابم، کابوس های شبانه، جز ترس از شب، ترس از خواب، ترس از بالشم، برای من چیزی به همراه ندارند.
پشت پلک های بیداری، هیچ حادثه ای در کمین نیست!
آینه ها را نمیخواهم، درگیر خودت که باشی، هیچ چیز تو را یاد خودت نمی اندازد. غریبه ها دیدن ندارند !
روزهای عجیبی ست ...
در حجم بی انتهای
تنهایی هایم، میخواهم هنوز تنهاتر از این باشم . کسی که در من رخنه کرده
باید مرا ترک کند، تا با خیال راحت بنشینم پشت پنجره و در سکوت خیابان را
ببینم و به هیچ چیز فکر نکنم .
به هیچ چیز جز اتفاق هایی که قرار نیست بیافتد !
نیکی فیروزکوهی
خداییش من دوست دارم بشینم پشته یه پنجرا از بالاترین طبقه یه برج تو یه اتاقه گرمو نرم زیر کولر باریدن برف رو تو آسمون شهر پشته همووون پنجره ببینم و البته یه لیوان چای داغه داغه دستم باشه و به جای قند نبات باهام باشه بعدش هی بشینم پشته پنجره و هی برف باریدنا رو نگاه کنم



دوست داشتی یه سر به آشیون من هم بزن
عجب ..
بهتون سرمیزنم
عزیزم چرا اینقدر غمگین؟
ولی قشنگ بود...
همین جوری

مرسی
نگینم که سر جهازیته تنها هم که باشی هست فقط میره زیر تخت مثلا قایم میشه که تو نبینیش .یا حتی تو کمد !
به من چه تخصیر خودته همجین دوست بجه پررویی داری
قربون نگینم برم من


عشق منی تو
اگه دوست داشتی رتبه ی ارشدم رو پیش بینی کن و 5 تومن شارژ جایزه ببر . [قلب]
هوم
میفهـمم ولـی نمیدونم بـاید چی کنـم
به خدا توکل کن ..
باید خیلی فکر کنی درست ترین راه رو انتخاب کنی .. سخته ولی ممکنه ..
متن خیلی خوجلی بود .امیدوالم همیچه شاد باشی خاله
مرسی عزیزم
کسی که در من رخنه کرده باید مرا ترک کند!
دور شو ازم
نه که بد میشه
عاشختمممم
عزیزمی :*
میگم این عکسه عکس کف خیابونه؟!
آیا؟!
اوهوم چطور مگه ؟
هیچ همینطوری...
جالب بود
مرسی ..