می ترسم از ..

می ترسم از خودم ...

از خودی که رامش کرده ام ... آرام شده است ... کمی کم غذا

دیگر به هیچ کس نمی پرد ...

آسه میرود ... آسه می آید

می ترسم از روز انفجار ... روزی که از تمام اعتبارها بگذرم

میترسم از شب های آرامم ... از لبخندی که تحویل نگرانی های مادر میدهم ..

می ترسم ... از این همه که نیستم ....

می ترسم از آن روی خودم ... که سگ نیست / اما بالا که بیاید

به هیچ سکوتی قناعت نمی کند

مـــــــــــی ترسم از اینهمه که هستم و به رویم نمی آورم ...

از کرنومتری که تو به رویت نمی آوری / اما در من هی کم می شود

می ترسم از ...

صدایی که مهیب نیست / اما خوابم را میپراند ...

کسی در من / قلاده وا می کند

دستم را میگیرد / کشان کشان میبرد

و به هیچ آشنایی / جواب پس نمی دهد..


هومن شریفی