بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذرنگی،
بوی تند ماهیدودی وسط سفرهی نو،
بوی یاس جانماز ترمهی مادربزرگ،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
شادی شکستن قلک پول،
وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد،
بوی اسکناس تانخوردهی لای کتاب،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
فکر قاشق زدن یه دختر چادرسیا،
شوق یک خیز بلند از روی بتههای نور،
برق کفش جفشده تو گنجهها،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
عشق یک ستاره ساختن با دولک،
ترس ناتموم گذاشتن جریمههای عید مدرسه،
بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
بوی باغچه، بوی حوض، عطر خوب نذری،
شب جمعه پی فانوس توی کوچه گم شدن،
توی جوی لاجوردی هوس یه آبتنی،
با اینا زمستونو سر میکنم،
با اینا خستهگیمو در میکنم!
به خاطر نگین خانومی آهنگ وبم شد بوی عیدی ...
قالب جدیدم خوشگلههههههههههه ؟
دچار ذوق مرگی شدم
اصن یه وضی که قابل وصف نیس
نگین خانومی عزیزم ، عشخم ، زحمت این قالب خیلی خوشگل و کشید و بازم مثل همیشه منو شرمنده کرد
عشخم
فقط میتونم بگم عاشختمممممممممممممممم
مثل کشیدن کبریت در باد دیدنت دشوار است
من که به معجزه ی عشق ایمان دارم
می کشم آخرین دانه ی کبریتم را در باد
هر چه بــــــادا بــــــــــاد!
من خدایی دارم که در این نزدیکی ست.... نه در آن بالاها !
مهربان, خوب, قشنگ .... چهره اش نورانیست
گاه گاهی سخنی می گوید با دل کوچک من
ساده تر از سخن ساده من, او مرا می فهمد !
او مرا می خواند, او مرا می خواهد, او همه درد مرا می داند ....!
یاد او ذکر من است, در غم و در شادی
چون به غم می نگرم
آن زمان رقص کنان می خندم
که خدا یار من است, که خدا در همه جا یاد من است
او خدایست که همواره مرا می خواهد
او مرا می خواند
او همه درد مرا می داند . . .!
از طرف همزاد نگین خانومی عزیزم دعوت شدم به این بازی :)
منم از همون چیزایی که نگین خانومی و همزادش گفتن خوشم نمیاد ! ینی رو اعصابم هس
+ این موارد :
من :
از هرگونه استفاده از این کلمه خوشم نمیاد ، اینکه بگی من عمرا فلان کار و بکنم ، من باشم این جوری میکنم ، من باشم ... ، حالا طرف تو شرایطش قرار بگیره بدتر میکنه ها فقط ادعا داره
بیخیال :
وای ینی هیچی اندازه اینکه یه حرفی رو بهم نصفه بگن اذیتم نمیکنه ! طرف میاد یه حرفی رو شروع میکنه یه کم میگه بعد وسطش میگه بیخیال یه بار سر همین جریان با یکی از بهترین دوستام بحثم شد
کینه ای :
بعضیا هر چی دوس دارن میگن ، هرجور دوس دارن رفتار میکنن ، شخصیتت رو میرن زیر سوال ، بعد که ناراحت شدی میگن ببخشید دیگه ، کافیه بگی نه سریع میگن چقدر کینه ای هستی و بی جنبه !
کی بود !
گاهی اوقات یکی بهت زنگ میزنه یا sms میده یا کارت داره ، حرفت تموم نشده میپرسن کی بود ؟ تا آمار شناسنامه طرفم در نیارن دس بردار نیستن ! این جور مواقع من میگم دوستم بود ، بعد میگن کدوم دوستت ! خب من اگه بخوام میگم کیه دیگه ! وقتی این جوری میگم ینی نمی خوام بگم دیگه !
الان :
اون قدر بدم میاد وقتی به کسی یه کاری رو میگی هی بگه الان الان ! اگه بگه نه خیلی بهتره !تا اینکه الکی جواب بده !
یه سری چیزای دیگه هم هست که الان یادم نیس
پی نوشت :
+ یه آهنگی هست به اسم قصه عشق شهرام شکوهی خونده خیلی قشنگه پیشنهاد میکنم دانلودش کنید :)
1. امروز بعد عمری صب که بیدار شدم گفتم به مامی و آجیم تو آشپز خونه تکونی کمک کنم به هر حال همه میدونن من کوزت ام
خلاصه با همکاری همدیگه کلی همه جا رو تمیز کردیم و شستیم و برق انداختیم
لحظات آخر من رفتم به کمک آجیم این سنگ لامصب روشویی رو جا به جا کنم که یه دفعه از دست آجی در رفت افتاد رو شست پای چپم دیگه انگشتم و گرفتم و پریدم بالا پایین و کلی سعی کردم صدام در نیاد
مثلا که من بزرگ شدم و نی نی نیستم
اما خب دردش خیلی زیاد بود
اشکام خود به خود شروع شد
بعدش یه مسکن خوردم و خوابیدم تا الان
اما همچنان درد میکنه
2.دیروز از صب زود یه ماشین جلو درمون پارک بود ،بعد درهاش هم باز بود خلاصه خیلی مشکوک بود ...حدود ساعت 10 بود که عموم اومد خونمون و گفت که از همه همسایه ها پرسیده نمی دونن ماشین مال کیه دیگه زنگ زدیم 110 یه کم که گذشت عمو پلیسا اومدن و بی سیم زدن معلوم شد ماشین دزدیه و بردنش ...
حالا جریان دزدی و اینا چی بوده دیگه معلوم نشد ...
بعدا نوشت :
به توصیه دوستان و آشنایان امروز رفتم دکتر که ببینم مشکل انگشتم جدی هست یا نه !
چون اصلا نمی تونم تکونش بدم !
خلاصه تا دکتر انگشتمو دید گفت شکسته !! گفتم چی میگییییییییی
رفتم عکس گرفتم و دیدیم که بله شکسته
بعدم گفت یک ماه حدودا طول میکشه خوب بشه
تو ادامه مطلب هم می تونید دو تا عکس از انگشت خوشگل و مصدومم ببینید
بله ; تو را می گویم.
فقط اثر انگشت تو نیست که با تمامی انسان ها متفاوت است ;
جلوی آینه ، خود را بنگر ; چهره ات ، یکتاترین چهره است و اگر سال های سال در جهان بگردی ، چهره ای چون خود را نخواهی یافت .
به موهایت ، به دستانت ، به پاهایت ، به همه ی جسم خود بنگر ;
آیا یکتایی آن را نمی بینی
؟!
نگرانی
هایت ، شادی هایت ، عشقت ، غم هایت ، ضعف هایت ، قوت هایت ، توانایی هایت
هم مانند سایر اجزای وجودت ، منحصر به فردند ; پس تو نخواهی توانست که خود
را با کسی مقایسه کنی زیرا تو فقط تویی و همتا نداری.
نقش اول این فیلم تویی تو بهترین هنر پیشه و کارگردان و فیلمنامه نویس و منحصر به فرد هم هستی .
برای خودت بنویس که : چه میکنی و چه خواهی کرد ...
بگو که :
من این کار را می کنم که ...
اگر دیگران این کار را انجام دهند ...
من این کار را انجام می دهم ...
و اگر ...
رمان خود را پیشاپیش و قبل از این که دیگران بنویسند ، خودت بنویس .
تو می توانی با مشاوری نیز درباره ی نوشتن رمان زندگی ات ، مشاوره کنی
و از تجارب رمان نویسان موفق زندگی نیز استفاده کنی اما به هر حال ،
آخرالامر خودت هستی که رمان ات را انشاء می کنی .
باید خود را علیه بی حالی روحی و بی حوصلگی ، مجهز کنی و سهم خود را
در "شادکامی " زندگی و خانواده ارتقاء دهی .
هرگز اجازه نده افکار منفی و یاس آلود همچون موریانه هایی ، ریشه های
مسرت و شادکامی زندگی ات را از بین
ببرد و بر تو مسلط شود ...
سخت ترین دوراهـی:
دو راهی بین فراموش کردن و انتظار است...
گاهی کامل فراموش میکنی و بعد میبینی که باید منتظر می ماندی...
و گاهی آنقدر منتظر می مانی که میفهمی زودتر از اینها باید فراموش می کردی.....!
یکی را دوست دارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند
نگاهش میکنم شاید
بخواند از نگاه من
که او را دوست می دارم
ولی افسوس او هرگز نمیداند
به برگ گل نوشتم من
تو را دوست می دارم
ولی افسوس او گل را
به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند ...