من دلم میخواهد
خانهای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوستهایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو...؛
هر کسی میخواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوی دلهاست
شرط آن داشتن
یک دل بی رنگ و ریاست...
بر درش برگ گلی میکوبم
روی آن با قلم سبز بهار
مینویسم ای یار
خانهی ما اینجاست
تا که سهراب نپرسد دیگر
" خانه دوست کجاست ؟ "
فریدون مشیری
سوتی داداشی عزیزم
برام از عابر به جای شارژ 2 هزار تومنی شارژ 20 هزار تومنی خرید
منم بعد اینکه شارژ کردم فهمیدم
هنوزم قیافش همین شکلیه
و منو این همه خوشبختی محالهههههههههههههه
می دانی
یک وقت هایی باید
روی یک تکه کاغذ بنویسی
تـعطیــل است ...
و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت
باید به خودت استراحت بدهی
دراز بکشی
دست هایت را زیر سرت بگذاری
به آسمان خیره شوی
و بی خیال ســوت بزنی ...
در دلـت بخنــدی
به تمام افـکاری که
پشت شیشه ی ذهنت
صف کشیده اند ...
آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند ...