بدشانسی :|


1. امروز بعد عمری صب که بیدار شدم گفتم به مامی و آجیم تو آشپز خونه تکونی کمک کنم به هر حال همه میدونن من کوزت ام 

خلاصه با همکاری همدیگه کلی همه جا رو تمیز کردیم و شستیم و برق انداختیم

 لحظات آخر من رفتم  به کمک آجیم این سنگ لامصب روشویی رو جا به جا کنم که یه دفعه از دست آجی در رفت افتاد رو شست پای چپم دیگه انگشتم و گرفتم و پریدم بالا پایین و کلی سعی کردم صدام در نیاد مثلا که من بزرگ شدم و نی نی نیستم  اما خب دردش  خیلی زیاد بود  اشکام خود به خود شروع شد بعدش یه مسکن خوردم و خوابیدم تا الان  اما همچنان درد میکنه



2.دیروز از صب زود یه ماشین جلو درمون پارک بود ،بعد درهاش هم باز بود خلاصه خیلی مشکوک بود ...حدود ساعت 10 بود که عموم اومد خونمون و گفت که از همه همسایه ها پرسیده نمی دونن ماشین مال کیه دیگه زنگ زدیم 110 یه کم که گذشت عمو پلیسا اومدن و بی سیم  زدن معلوم شد ماشین دزدیه و بردنش ... 

حالا جریان دزدی و اینا چی بوده دیگه معلوم نشد ...


بعدا نوشت :


به توصیه دوستان و آشنایان امروز رفتم دکتر که ببینم مشکل انگشتم جدی هست یا نه !

چون اصلا نمی تونم تکونش بدم ! 

خلاصه تا دکتر انگشتمو دید گفت  شکسته !! گفتم چی میگییییییییی

رفتم عکس گرفتم و دیدیم که بله شکسته

بعدم گفت یک ماه حدودا طول میکشه خوب بشه

تو ادامه مطلب هم می تونید دو تا عکس از انگشت خوشگل و مصدومم ببینید










نظرات 12 + ارسال نظر
دی ماهـ.ـی خـ.ـانـ.ـوم چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 12:21 ق.ظ http://deymahi.mihanblog.com

اوخ اوخ اوخخخخخخ!!! متاسفم برای انگشتت!
گنا داشتی! تو هم بعدا یه دور سنگ رو بنداز رو پای آجیت!
اوه دزدی! چه اکشن! کاش میرفتی ضبط و ایناشو ورمیداشتیا!

مسی عزیزم الان دیگه کاملا سیاه شده رنگ انگشتم

بیچاره آجیم خودش هم کلی ناراحت شد ، هی حوله گرم میکرد میذاشت رو انگشتم منم که همش در حال اشک ریختن بودم دلش کباب شد

اتفاقا یکی از دوستام گفت حداقل باک بنزین و خالی میکردی یه حالی می بردیم تو این بی بنزینی

تجربه شد واسه دفعه دیگه

لیلی چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 08:44 ق.ظ

الهیییییییییییییییییییییی بگردم
آخه چیرا مراخب خودت نیستی تو
ایشالا ب زودی خوب میشی
خودشو ناراحت نکن من یکم از کارای باقیموندرو برات کنار میزارم خوب ک شدی انجامشون بدی این ک دیه ناراحتی نداره

همش تخصیر توئه از کوزت بودن من سو استفاده میکنی دیگه

نه دیگه نمیشه

من از امروز تا لحظه ی تحویل سال تو استراحتم

مریم چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 12:17 ب.ظ

ای بابا.
الان خوب شده؟
حتمی یه عکس بگیر از انگشتت.

امید که به زودی زود خوب شه انگشتت جونم.

خوب که چی بگم

دردش کمتر شده اما، زمین میذارمش درد میکنه !

آره شاید امروز برم دکتر یه سر که مطمئن شم چیزی نشده باشه

مرسی عزیزم

نگین چهارشنبه 10 اسفند 1390 ساعت 03:45 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

آخی :(
من که دیشی خوندم حسابی نگران شدم :( اس دادم خیالم راحت شد

چرا تو مراخب خودت نیستی آخه ؟
هی بابا

به انگشتت بگو زود خوب شه اگه نه دعواش میکنم باجه ؟

قربونت برم من

حواسم نبود عاشقی و ...

فعلا که باهام لج کرده نبض در آورده

اما میگم زود خوب شه که عجقم ناراحت نباشه

مریم جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 03:19 ب.ظ

عاقبت خونه تکونی کار داد پات
غمت نشه ها!
امیدوارم تاعید کلی خوب تر تر تر شه پات دوس جون

همون دیگه حالا دیگه اون یه ذره کمکی هم که می تونستم انجام بدم پرید

مسی مریم جون

گندم جمعه 12 اسفند 1390 ساعت 10:52 ب.ظ

سلام نازی جان
الهی خدا بد نده !
اخ لابد خیلی درد داره ! این خونه تکونی عید همیشه ی چند تا مجروح میده ! عین انگشت دستو پای من !
ایشاا.. زودتر خوب شه پات .. زیاد بهش فشار نیار

اون اسمایلت که چشاش زده بیرون خیلی بامزس !

سلام گندم خانومی

بد نبینی عزیزم

دیگه کوزت بودن این چیزا رو هم داره

مسی عزیزم فشار خاصی که نمی یارم فقط یه مدت باید قید پیاده روی اینا رو بزنم

شبیه خودمه اسمایله

عشقولانه شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 01:17 ق.ظ http://6967.blogsky.com

سلام
خوبی
همینجوری وبلاگ ها رو ورق میزدم یهو رسیدم به تو
سعی کن پاتو کمپرس سرد کنی تا زود خوب بشه
من فوتسال بازی می کنم
زیاد اینجوری شدم
انشااله فشار نیاری روش تا بیست روز خوب شدی

سلام

ممنون

خوش اومدین

مرسی از راهنمایی تون

نگین شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 11:21 ق.ظ http://www.mininak.blogsky.com

نباشم که ببینم این عکسای مصدومیت عشخم رو =((

هی هی هی

قربونت برم مننننننن

زود خوب میشه

نگین شنبه 13 اسفند 1390 ساعت 11:26 ق.ظ http://www.mininak.blogsky.com

ببین چه خده کبود شده

قاب کن این عکسا رو بزن به دیوار که همه بدونن چه کزتی هستی

حالا از صب امروز کبودیش داره میره سمت ناخنم

دردش هم بیشتر شده

اما نگران نباش مسکن می خورم

هی هی عشخم من هی می گفتم کوزتم کسی باورش نمیشد

دیگه مدرک هم دارم

زیبا یکشنبه 14 اسفند 1390 ساعت 01:04 ب.ظ http://zibarastegari.blogsky.com

سلام قربونت برم خدا بد نده تازه متوجه شدم شرمنده مواظب خودت باش زیادم حرکت نکن انشا... که زودتر خوب بشی....

سلام

خدا رو شکر بهتر شدم

مرسی عزیزم

I2am دوشنبه 15 اسفند 1390 ساعت 01:03 ق.ظ

امیدوالم زودتر خوف بشه خیلی ناراحت شدم

مسی عزیزم خودم بی احتیاطی کردم

عمو پیمان شنبه 20 اسفند 1390 ساعت 02:11 ب.ظ

این که چیزی نشده ...با فتوشاپ درستش میکنم برات
ولی مواظبت کن از خودت عمو جان.... سعی کن این کارای فنی رو به آقا داداش بسپری

راس میگی عمو جونممممم وای مرسیییییییییییییی

چشم داداشی دانشگاه بود اخه وگرنه نمیزاره من کیبورد کامپیوترم جا به جا کنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد