مشهد...

من برگشتم البته چند روز پیش ...

حیلی زیاد خوش گذشت ...

جای همگی خالی ...


می خواستم کلی از خاطرات سفر و این چند روز بنویسم اما نمی دونم چرا حسش نیس 


چند کلمه حرف ادامه مطلب ...





مهم ترین اتفاقی که افتاد دیدن یکی از بهترین دوستام نگین عزیزم بود که واقعا تاثیر خیلی بزرگی توی روحیه و ذهنم گذاشت و  خیلی بیشتر از قبل عاشقش شدم ... 

به قول خودش خیلی خیلی فراتر از اون چیزی بود که توی ذهنم بود ...

یه هدیه خیلی خاص و ویژه هم برام گرفته بود که یه دنیا برام ارزش داره  ... 


امیدوارم که دوستیمون  تا همیشه ادامه داشته باشه ...


زیارت حرم  آقا امام رضا هم که واسه خودش حس و حال و دنیای دیگه ای بود ...

امسال خیلی دلم هوای امام رضا رو کرده بود واقعا به این سفر نیاز داشتم...


توی این مدت کم اون قد وابسته شده بودم که موقع برگشت تمام مدت گریه میکردم و واقعا دلم نمی خواست برگردم ...


ان شا الله که بازم به زودی بتونم برم ...

نظرات 2 + ارسال نظر
ی دوس پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 10:31 ب.ظ http://asemane-tabdar.blogsky.com

خوش آمدی خوش آمدی ب ولایتمون
ب منم خیلی خوشید
ایشالا ب زودی میطلبه دوباره میریم
ممنون ب خاطر مهربونیات

مرسی عزیزم

اره مخصوصا گم شدنامون

ایشالاااااااااااااااااا

فدای تووووووووو

نگین پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 ساعت 11:25 ب.ظ http://www.mininak.blogsky.com

عزیــــــــــزمی

اینقدر خودت خوب و مهربونی که همه رو مثه خودت میبینی

اون هدیه هم اصلا قابل شما رو نداشت عزیزم همش نگران بودم که خوشت نیاد

ایشالا بازم میای منم میام

عشخمیییییییی

نه عزیزم من چشم بصیرت دارم فقط خوبا رو خوب میبینم

هرچه از عشخ رسد نیکوست

چه برسه به این هدیههههههه

ایشالا ایشالا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد