خدا می داند ..

خدا می داند، ولی ...

آن روز که آخرین زنگ دنیا می خورد دیگر نه می شود تقلب کرد
و نه می شود سر شخصی را کلاه گذاشت

آن روز تازه می فهمیم دنیا با همه بزرگی اش از یک جلسه امتحان مدرسه هم کوچکتر بود!

... و آن روز تازه می فهمیم که زندگی عجب سوال سختی بود

سوالی که بیش از یکبار نمی توان به آن پاسخ داد
خدا کند آن روز که آخرین زنگ دنیا میخورد، روی تخته سیاه قیامت
اسم ما را در لیست خوب ها بنویسند

خدا کند حواسمان بوده باشد و زنگهای تفریح
آنقدر در حیاط نمانده باشیم که حیات را از یاد برده باشیم

خدا کند که دفتر زندگیمان را زیبا جلد کرده باشیم

و سعی ما بر این بوده باشد که نیکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی کنیم

و بدانیم که دفتر دنیا چرک نویسی بیش نیست

چرا که ترسیم عشق حقیقی در دفتری دیگر است

نظرات 3 + ارسال نظر
افسانه جمعه 8 اردیبهشت 1391 ساعت 05:38 ب.ظ http://gtale.blogsky.com

سلام نازنین عزیزم

چقدر زیبابود
خوشا به حال کسانی که در پایان این دنیا در آزمون الهی قبول شوند
منو یاد امتحان دانش آموزانم انداخت نمی دونید چقدر بچه های این دورو زمونه متقلبند .روشهای تقلب هم مدرن شده

سلام افسانه جون

مرسی ..

ایشالا که ما نفر اول میشیم

تقلب که اصن یه وضی شده

رز جمعه 8 اردیبهشت 1391 ساعت 07:38 ب.ظ http://lahzeham.blogsky.com/

سلام نازی عزیزم
قشنگ بود
کاش اینجا اونقدر بتونیم خوب و سالم زندگی کنیم که هر ساعت و دقیقه نیازی به پاک کن نباشه تا کارهای اشتباه و پاک کنیم...کاش دفتر چرک نویسمون همیشه تمیز و مرتب باشه و البته سالم

سلام خانومی ...

ایشالا خدای مهربون کمکمون میکنه

نونوچه شنبه 9 اردیبهشت 1391 ساعت 11:21 ق.ظ http://nonoche.blogsky.com

یوووووووووووووووووووووووووووووهوووووووووووووووووووو من اومدم نازگل جونم
وااااااااااااااااااااااااااای خیلی جالب بود ... ادبیاتش یه جوری بود که آدم رو تو فکر می برد!!!
خصوصا دو تا جمله آخرش!!!

لایک

خوش اومدی عزیزم

مسی

من میگم تو اهل اسمشو نبر هستی میگی نه لایک

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد