کتاب زندگی . .

7 ملیارد کتاب ...


میشود اینگونه تصور کرد که ما در جهانی زندگی میکنیم که میتواند نماد یک کتاب خانه باشد . .

و هر انسان نماد یک کتاب خاص و متفاوت در این کتاب خانه . .

با رنگ و بویی متفاوت و با طرح جلدی متفاوت با تعداد صفحات مخصوص به خودش . . 

و با مضمونی مخصوص به خودش که ته مایه ای از دیگر داستان های سایر کتاب ها که در زمانی به داستان او وارد شده اند و تغییراتی در داستان او ایجاد کرده اند . .


اما داستان , داستان او است و او بازیگر نقش اول کتاب خودش که ممکن است دیگران اورا به چالش کشیده باشند اما اسم کتاب اسم او است و او نویسنده . .

گاهی اوقات با چیره دستی تمام کتابش را به پیش میبرد و گاهی اوقات با بی تجربگی ِکامل و میتواند در کتاب خودش و سایرین تغییراتی بنیادین را ایجاد کند و نام خود را در کتاب سایرین پر رنگ نمیاد . .


این تنها کتابی است که در تک تک لحظات اسم اورا به عنوان شخصیت اصلی داستان میاورد و بهترین تجربه او در نویسندگی . .

این که چقد میتواند با قلمی خوش و زیبا بنویسد یا بد و ناخوانا به خودش بستگی دارد . . 

و این است داستان زندگیه ما . .


مایی که ممکن است در کتاب یکدیگر حضور یابیم و به خاطر داشته باشید که حضورتان در برگ های کتاب دیگران نوشته خواهد شد و در کتاب خانه نگهداری میشود . .

پس با زیبایی تمام در این داستان زیبا حضور یابید و زیبایی را جلوه دهید . .


نظرات 8 + ارسال نظر
محمد یکشنبه 19 شهریور 1391 ساعت 01:10 ب.ظ

سلام خیلی قشنگ گفتی ... اره خاطرات بخشی از زندگی ادم ها هستن ... پس چه خوبه که با مهربونی هامون خاطرات خوبی واس همدیگه بزاریم... مثلا شما ابجی با یه بسته هابای خاطرات قشنگی واسه من درست میکنی ...

سلام ..
بله میدونم .. من کلن همه حرفام همیشه قشنگه
نه دیگه نشد
من های بای به کسی بده نیستم

محمد دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 12:31 ق.ظ

دوست داری اینجوری شم ؟؟؟؟ =

خب چرا باید این جوری بشی ؟

محمد دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 11:12 ق.ظ

بخاطره این های بای ... خب وقتی ابجی ادم میخوره یه ذره بهت نمیده خب ادم ایجوری میشه

آخی نازیییییییییییی

گریه نکن حالا پسر خوبی باشی شاید یه دونه نصفه شو بهت دادم

PaRi دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 03:03 ب.ظ http://magicgirl.blogsky.com

قشنگ بود!!
نمی دونم چرا یاد این جمله افتادم:
هیچ وقت خودت رو نسخه دوم کتابی نکن که از سرنوشت اعضایش خبر نداری...!
ربط داشت حالا اصن؟!

ییهو به مغزم خطور کرد!!:دی

مرسی ..

دخیخا ربط داشت خعلی هم قشنگ بود

خطورت تو حلقم

نگین دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 10:49 ب.ظ

عکسای قالبت فقط واسه من باز نمیشه یا واسه همه باز نمیشه ؟

همون اولین قالبی که با هم درست کردیم و به یاد گذشته ها گذاشتم

باز میشه مشکلی نداره

نگین دوشنبه 20 شهریور 1391 ساعت 10:50 ب.ظ

عکس آخر این پستت چه قشنگه
کلا از عکس کتاب خوشم میاد

مرسی عزیزم ..

. . .

محمد سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 12:07 ق.ظ

مرسیییییییییییی

خواهش میشه

افسانه سه‌شنبه 21 شهریور 1391 ساعت 08:15 ب.ظ http://gtale.blogsky.com/

سلام نازگل عزیز

زندگی دفتری از خاطرات است
هیچ وقت به خاطر یک ورق آن را دور نیاتدازیم

سلام عزیزم

اوهوم کاملا درسته ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد