خانه عناوین مطالب تماس با من

•°¤* میکروب صورتی*¤°•

•°¤* میکروب صورتی*¤°•

پیوندها

  • آسمان تبدار
  • قاف قربت
  • دل نوشته های آینور
  • «-(¯`ÇжДямîиĞ´¯)-»
  • خونه ی حرفام
  • Along a Dream

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • آقــا جــان ، یـا صاحب الزمان ، تـولدتون مـبــارکـ ..
  • تــولــدم
  • سال ِ‌ نو مبارکــ ..
  • مــاه دوازدهــُم ..
  • این روزها ..
  • نامه ای از سوی پروردگار به همه انسان ها
  • هل من ناصر ینصرنی؟”
  • می ترسم از ..
  • امروز را در امروز نفس بکش
  • تولد ...
  • خوشبختی ..
  • چهارفصل زندگی
  • مرا به خاطرت نگه دار
  • خودتان ...
  • خوبـــــــــ که باشی

بایگانی

  • خرداد 1393 1
  • اردیبهشت 1393 1
  • فروردین 1393 1
  • اسفند 1392 1
  • بهمن 1392 1
  • آذر 1392 1
  • آبان 1392 1
  • تیر 1392 1
  • اردیبهشت 1392 3
  • بهمن 1391 3
  • دی 1391 1
  • آبان 1391 4
  • مهر 1391 5
  • شهریور 1391 7
  • مرداد 1391 5
  • تیر 1391 5
  • خرداد 1391 5
  • اردیبهشت 1391 7
  • فروردین 1391 8
  • اسفند 1390 12
  • بهمن 1390 10
  • دی 1390 8
  • آذر 1390 3
  • آبان 1390 7
  • مهر 1390 3

آمار : 53245 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • تعطیل !!! چهارشنبه 7 دی 1390 13:26
    می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی تـعطیــل است ... و بچسبانی پشت ش یشه ی افـکارت باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی ... در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند ... آن وقت با خودت بگویـی بگذار منتـظـر بمانند ...
  • سواری ... شنبه 26 آذر 1390 20:02
    به شیطان گفتم: «لعنت بر شیطان»! لبخند زد. پرسیدم: «چرا می خندی؟» پاسخ داد: «از حماقت تو خنده ام می گیرد» ... ... پرسیدم: «مگر چه کرده ام؟» گفت: «مرا لعنت می کنی در حالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام» با تعجب ازش پرسیدم: «پس چرا زمین می خورم؟!» پاسخ داد: «نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی...
  • راه ... جمعه 18 آذر 1390 22:44
    هر از گاهی توقف در ایستگاه بین راه... فرصت خوبی است برای دیدن مسیر طی شده و نگریستن به راه در پیش رو... گاهی برای رسیدن باید نرفت...
  • السّلام علیک یا ابا عبد الله الحسین . . . شنبه 12 آذر 1390 16:11
    حسین یک درس بزرگتر از شهادتش به ما داده است ، و آن " نیمه تمام گذاشتن حج " ! و به سوی شهادت رفتن است. حجی که همه ی اسلافش ، اجدادش ، جدش و پدرش برای احیای این سنت ، جهاد کردند ، این حج را نیمه تمام می گذارد و شهادت را انتخاب می کند مراسم حج را به پایان نمی برد ، تا به همه ی حج گزاران تاریخ ، نماز گزاران...
  • باران ... یکشنبه 29 آبان 1390 20:30
    با تو هستم! صدای باران را می شنوی، دانه های باران را لمس می کنی، سرت را بالا بگیر، روح آبی ات را در فیروزه بیکران آسمان به پرواز در بیاور... و ترنم باران را با تمام وجود لمس کن تا باور کنی که ... تنها نیستی ...
  • زندگی ... ! جمعه 27 آبان 1390 14:38
    زندگی همچون یک خانه شلوغ و پراثاث و درهم و برهم است و تو درآن غرق ... این تابلو را به دیوار اتاق مى زنى ، آن قالیچه را جلو پلکان مى اندازى، راهرو را جارو مى کنى، مبلها به هم ریخته است، مهمان ها دارند مى رسند و هنوز لباس عوض نکرده اى، در آشپزخانه واویلاست و هنوز هم کارهات مانده است . یکی از مهمان ها که الان مى آید نکته...
  • دلم ... جمعه 27 آبان 1390 00:30
    این روزها دلم زیاد می گیرد... نمی دانم تنگ است یا هوای کسی را دارد... هرچه هست حس زیبایی است ... با این فصل میخواند...
  • کسی باشد ... یکشنبه 8 آبان 1390 00:56
    همیشه باید کسی باشد که معنی سه نقطه‌های انتهای جمله‌هایت را بفهمد همیشه باید کسی باشد تا بغض‌هایت را قبل از لرزیدن چانه‌ات بفهمد باید کسی باشد ... که وقتی صدایت لرزید بفهمد که اگر سکوت کردی، بفهمد کسی باشد که اگر بهانه‌گیر شدی بفهمد کسی باشد که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن بفهمد به توجهش احتیاج داری...
  • چشم بارانی ! جمعه 6 آبان 1390 00:23
    سلام ای چشم بارانی ! پناهم می دهی امشب ؟ سوالم را که می دانی ! پناهم می دهی امشب ؟ منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند و امشب رو به ویرانی ، پناهم می دهی امشب ؟ ... میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟ دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها... در این هنگام رو حانی ، پناهم می...
  • من خودم هستم ... پنج‌شنبه 5 آبان 1390 00:25
    من آنطور که خود می پسندم لباس می پوشم –قرمز، زرد، نارنجی ، برای خودم آرایش می کنم- گاهی ملایم -گاهی غلیظ، می رقصم- گاه آرام ، گاه تند می خندم بلند بلند بی اعتنا به اینکه بگویند جلف است یا هر چیز دیگر... من خودم هستم ...
  • خوشبختی ! سه‌شنبه 3 آبان 1390 02:12
    برای خوشبخت بودن، فرش قرمز لازم نیست! دفتری پر ز ورق، نمره بیست، یا اسکناس های هــــــــزاری، لازم نیست! لباسی پر ز طلا، لازم نیست. به خدا، لازم نیست! نیازی به فریاد حوادث نیست.! موسیقی باران، برای دلخوشی کافیست. سلامی به پدر، نگاهی به خواهر کافیست. یرای خوشبخت بودن، آغوش گرم یک مادر کافیست. سواری روی موج خیال، نشستن...
  • راضی ! چهارشنبه 27 مهر 1390 23:47
    روزهایی که از خودم راضی ام دیگران نیز دوست داشتنی تر به نظر میرسند
  • غریب اشنا ... چهارشنبه 20 مهر 1390 12:28
    عاشق این اهنگم تو از شهر غریبه بی نشونی اومدی تو با اسب سفید مهربونی اومدی تو از دشتای دور و جاده های پر غبار برای هم صدایی هم زبونی اومدی تو از راه میرسی پر از گرد و غبار تموم انتظار میاد همرات بهار چه خوبه دیدنت چه خوبه موندنت چه خوبه پاک کنم غبارو از تنت غریب آشنا دوست دارم بیا منو همرات ببر به شهر قصه ها بگیر دست...
  • آغاز ! یکشنبه 17 مهر 1390 20:08
    اههههههم اهمممممم ... خب با اصرار زیاد دوستان و طرفداران و هواداران و اینا منم تصمیم گرفتم یه وبلاگ داشته باشم حالا موضوع چیه فعلا معلوم نیست منتظر نظرات و پیشنهادات و انتقادات و اینا هستیم همین جا از دوست عزیزم نگین خانومی که خیلی خیلی زیاد برای ساخت وبلاگ کمکم کرد تشکر میکنم :X مرسی عجقمممممم :*
  • 104
  • 1
  • 2
  • 3
  • صفحه 4