خانه عناوین مطالب تماس با من

•°¤* میکروب صورتی*¤°•

•°¤* میکروب صورتی*¤°•

پیوندها

  • آسمان تبدار
  • قاف قربت
  • دل نوشته های آینور
  • «-(¯`ÇжДямîиĞ´¯)-»
  • خونه ی حرفام
  • Along a Dream

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • آقــا جــان ، یـا صاحب الزمان ، تـولدتون مـبــارکـ ..
  • تــولــدم
  • سال ِ‌ نو مبارکــ ..
  • مــاه دوازدهــُم ..
  • این روزها ..
  • نامه ای از سوی پروردگار به همه انسان ها
  • هل من ناصر ینصرنی؟”
  • می ترسم از ..
  • امروز را در امروز نفس بکش
  • تولد ...
  • خوشبختی ..
  • چهارفصل زندگی
  • مرا به خاطرت نگه دار
  • خودتان ...
  • خوبـــــــــ که باشی

بایگانی

  • خرداد 1393 1
  • اردیبهشت 1393 1
  • فروردین 1393 1
  • اسفند 1392 1
  • بهمن 1392 1
  • آذر 1392 1
  • آبان 1392 1
  • تیر 1392 1
  • اردیبهشت 1392 3
  • بهمن 1391 3
  • دی 1391 1
  • آبان 1391 4
  • مهر 1391 5
  • شهریور 1391 7
  • مرداد 1391 5
  • تیر 1391 5
  • خرداد 1391 5
  • اردیبهشت 1391 7
  • فروردین 1391 8
  • اسفند 1390 12
  • بهمن 1390 10
  • دی 1390 8
  • آذر 1390 3
  • آبان 1390 7
  • مهر 1390 3

آمار : 53284 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • عیدتون مبارک :) سه‌شنبه 1 فروردین 1391 00:25
    بهار آمد تا بگوید : حتی اگر نمی شود که همیشه سبز ماند ... ولی می توان دوباره و دوباره و دوباره ... سبز و پر شکوفه و پر از جوانه شد ... لحظات از آن شماست؛ آبی ، سبز ، سرخ ، سیاه ، سفید ،... رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزنید... روزهاتون ر ن گ ا ر ن گ ... با آرزوی سلامتی و خوشبختی برای همه ی شما دوستای خوبم
  • بوی عیدی ... جمعه 26 اسفند 1390 02:34
    بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذرنگی، بوی تند ماهی‌دودی وسط سفره‌ی نو، بوی یاس جانماز ترمه‌ی مادربزرگ، با اینا زمستونو سر می‌کنم، با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم! شادی شکستن قلک پول، وحشت کم شدن سکه‌ی عیدی از شمردن زیاد، بوی اسکناس تانخورده‌ی لای کتاب، با اینا زمستونو سر می‌کنم، با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم! فکر قاشق زدن یه...
  • قالب جدید ! سه‌شنبه 23 اسفند 1390 02:56
    قالب جدیدم خوشگلههههههههههه ؟ دچار ذوق مرگی شدم اصن یه وضی که قابل وصف نیس نگین خانومی عزیزم ، عشخم ، زحمت این قالب خیلی خوشگل و کشید و بازم مثل همیشه منو شرمنده کرد عشخم فقط میتونم بگم عاشختمممممممممممممممم
  • دوست مجازی ... یکشنبه 21 اسفند 1390 01:21
    اسمش را میگذاریم دوست مجازی ؛ اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته ... خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش رامینویسد ... وقت میگذارد برایم، وقت میگذارم برایش . . نگرانش میشوم دلتنگش میشوم ... وقتی در صحبت هایم، به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقی ست ... هرچند کنار هم نباشیم هرچند صدای هم را...
  • معجزه عشق ... شنبه 20 اسفند 1390 20:29
    مثل کشیدن کبریت در باد دیدنت دشوار است من که به معجزه ی عشق ایمان دارم می کشم آخرین دانه ی کبریتم را در باد هر چه بــــــادا بــــــــــاد!
  • خدای من ... جمعه 19 اسفند 1390 23:21
    من خدایی دارم که در این نزدیکی ست.... نه در آن بالاها ! مهربان, خوب, قشنگ .... چهره اش نورانیست گاه گاهی سخنی می گوید با دل کوچک من ساده تر از سخن ساده من, او مرا می فهمد ! او مرا می خواند, او مرا می خواهد, او همه درد مرا می داند ....! یاد او ذکر من است, در غم و در شادی چون به غم می نگرم آن زمان رقص کنان می خندم که...
  • خوشم نمیاد ... پنج‌شنبه 18 اسفند 1390 21:07
    از طرف همزاد نگین خانومی عزیزم دعوت شدم به این بازی :) منم از همون چیزایی که نگین خانومی و همزادش گفتن خوشم نمیاد ! ینی رو اعصابم هس + این موارد : من : از هرگونه استفاده از این کلمه خوشم نمیاد ، اینکه بگی من عمرا فلان کار و بکنم ، من باشم این جوری میکنم ، من باشم ... ، حالا طرف تو شرایطش قرار بگیره بدتر میکنه ها فقط...
  • خانه تکانی دل ! یکشنبه 14 اسفند 1390 22:39
    دلـت را بتـکان ... غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن دلت را بتکان اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین بگذار همانجا بماند فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش قاب کن و بزن به دیوار دلت ... دلت را محکم تر اگر بتکانی تمام کینه هایت هم می ریزد و تمام آن غم های بزرگ و همه حسرت ها و آرزوهایت ... باز هم محکم...
  • نت های زندگی ... شنبه 13 اسفند 1390 00:56
    می نوازیم ...می نوازیم نت به نت به رهبری باران شبانه ... دو ... ر ... می ... فا ... سل ... لا ... سی Do دو انسان، دو دهان دوخته... به زمانه ای که تکلم به زبان ریا آشناتر است... دو روح، ریخته در قالب ناهمگن این قرن نامحرم. قرن نر... قرن ماده... و نه قرن ما... و نه قرنی بی تجانس... های فلانی... هارمونی زندگی را گم کردم،...
  • بدشانسی :| سه‌شنبه 9 اسفند 1390 21:22
    1. امروز بعد عمری صب که بیدار شدم گفتم به مامی و آجیم تو آشپز خونه تکونی کمک کنم به هر حال همه میدونن من کوزت ام خلاصه با همکاری همدیگه کلی همه جا رو تمیز کردیم و شستیم و برق انداختیم لحظات آخر من رفتم به کمک آجیم این سنگ لامصب روشویی رو جا به جا کنم که یه دفعه از دست آجی در رفت افتاد رو شست پای چپم دیگه انگشتم و...
  • تو بی همتایی می دونستی ؟! شنبه 6 اسفند 1390 14:19
    بله ; تو را می گویم. فقط اثر انگشت تو نیست که با تمامی انسان ها متفاوت است ; جلوی آینه ، خود را بنگر ; چهره ات ، یکتاترین چهره است و اگر سال های سال در جهان بگردی ، چهره ای چون خود را نخواهی یافت . به موهایت ، به دستانت ، به پاهایت ، به همه ی جسم خود بنگر ; آیا یکتایی آن را نمی بینی ؟! نگرانی هایت ، شادی هایت ، عشقت ،...
  • دو راهی ... جمعه 5 اسفند 1390 20:10
    سخت ترین دوراهـی: دو راهی بین فراموش کردن و انتظار است... گاهی کامل فراموش میکنی و بعد میبینی که باید منتظر می ماندی... و گاهی آنقدر منتظر می مانی که میفهمی زودتر از اینها باید فراموش می کردی.....!
  • یکی را دوست میدارم ... پنج‌شنبه 4 اسفند 1390 23:36
    یکی را دوست دارم ولی افسوس او هرگز نمیداند نگاهش میکنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نمیداند به برگ گل نوشتم من تو را دوست می دارم ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند ...
  • نگرانی ... شنبه 29 بهمن 1390 00:39
    در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلا به افتاد مسیرم که بمیرم یک قطره آبم که در اندیشه دریا افتادم و باید بپذیرم که بمیرم یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم این کوزه ترک خورد ! چه جای نگرانی ست من ساخته از خاک کویرم که بمیرم خاموش مکن آتش افروخته ام را بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم فاضل...
  • خداوند را صدا کن ! یکشنبه 23 بهمن 1390 22:58
    خداوند را صدا کن ... برای خودت دعا کن تا خورشید را بهتر بشناسی ... بتوانی هم صحبتش باشی و صبح ها برایش نان تازه بگیری... برای خودت دعا کن که سر سفره ی خورشید بنشینی و چای آسمانی بنوشی... برای خودت دعا کن تا همه ی شب هایت ماه داشته باشد؛ چون در تاریکی محض راه ر فتن خیلی خطرناک است ... ماه چراغ کوچکی است که روشن شده تا...
  • ولنتاین :دی سه‌شنبه 18 بهمن 1390 02:05
    توجه توجه: مهلت ارسال کادوی ولنتاین برای بنده تمدید شد! از علاقه‌مندان خواهشمند است تا پایان وقت اداری روز سه شنبه 25 بهمن 90 هدایای خود را به آدرس بنده ارسال فرمایند. پیشاپیش از همکاری شما عزیزان جهت دادن روحیه و اعتماد به نفس به خود، کمال تشکر را دارم. (روابط عمومی خودم!)
  • انصاف نیست ... دوشنبه 17 بهمن 1390 21:04
    انصـاف نیـست ؛ کـه دنیـا آنقـدر کوچـک باشـد ، که آدم هـای تـکراری را روزی صـد بـار ببینـیم .... و آنـقدربـزرگ بـاشـد ؛ که نتوانیم آن کسی را که میخـواهیـم حتـی یـک بـار ببینیـم ... !!!
  • همیشه انسان باش... شنبه 15 بهمن 1390 14:18
    دین دار یا بی دین فرقی نمی کند ; تنها لایق نام انسان نباش... گاهی برو...گاهی بمان.. گاهی بخند..گاهی گریه کن... گاهی حرف بزن..گاهی فریاد بزن... گاهی قدم بزن...گاهی سکوت کن..گاهی رها شو... گاهی ببخش...گاهی یاد بگیر...گاهی سفر کن... گاهی اعتماد کن...گاهی بازی کن...گاهی فراموش کن... گاهی زندگی کن...گاهی باور کن... گاهی...
  • دوستی ها ... پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 11:50
    دوستی با بعضی آدم‌ها مثل نوشیدن چای کیسه‌ای است هول هولکی و دم دستی. این دوستی‌ها برای رفع تکلیف خوبند، اماخستگی‌ات را رفع نمی‌کنند. این چای خوردن‌ها دل آدم را باز نمی‌کند، خاطره نمی‌شود، فقط از سر اجبارمی‌خوری‌ شان که چای خورده باشی به بعدش هم فکرنمی‌کنی! دوستی با بعضی آدم‌ها مثل خوردن چای خارجی است. پر از رنگ و بو....
  • مشهد... پنج‌شنبه 13 بهمن 1390 01:04
    من برگشتم البته چند روز پیش ... حیلی زیاد خوش گذشت ... جای همگی خالی ... می خواستم کلی از خاطرات سفر و این چند روز بنویسم اما نمی دونم چرا حسش نیس چند کلمه حرف ادامه مطلب ... مهم ترین اتفاقی که افتاد دیدن یکی از بهترین دوستام نگین عزیزم بود که واقعا تاثیر خیلی بزرگی توی روحیه و ذهنم گذاشت و خیلی بیشتر از قبل عاشقش شدم...
  • یا ضامن آهو ... سه‌شنبه 4 بهمن 1390 13:00
    زائری بارانی ام آقا بدادم میرسی؟ بی پناهم، خسته ام،تنهابدادم میرسی ؟ گر چه آهونیستم اماپراز دلتنگی ام ضامن چشمان آهو هابه دادم میرسی ؟ شهادت آقا امام رضا (ع) رو تسلیت میگم ان شاالله پنج شنبه میرم مشهد
  • شاهکار هنری !!! سه‌شنبه 4 بهمن 1390 01:15
    در یکی از روز های سر زمستانی در شهر کرج برف شدیدی شروع به باریدن کرد و تمام شهر مملو از برف و سپید پوش شد دختر زیبا و مهربونی به اسم نازی تصمیم گرفت یه ادم برفی خوشگل بسازه این شما و این هم شاهکار نازییییییییییییی میدونم خیلی ذوق کردید و الان اشک شوق از چشماتون جاری هستش خودتون رو کنترل کنید ، برای گرفتن امضا هم با...
  • یادته ...؟ شنبه 1 بهمن 1390 23:39
    یادته ...؟ جای خالی رو پر کن بفرست ... باید خاطره مشترکی بین من و تو باشه ... این sms چند روز پیش برام اومد تقریبا به تمام ادد لیستم فرستادم خیلی خاطره های خوب و بامزه ای برام اومد که با خوندن هر کدوم نا خود آگاه یه لبخند میزدم و میرفتم به اون خاطره ... از دوران نی نی بودنم که من یادم نبود برام فرستاده بودن تا همین...
  • دیروز امروز فردا ... جمعه 23 دی 1390 14:37
    میهمانِ جا خوش کردهء دیروز که باشی امروزت همیشه بارانیست فردا یی نمیبینی شبت به درازایِ جاده هایِ حسرت پشتِ هیاهویِ فراموشیست دیروز را ببوس بقچه پیچش کن بگذارش سرِ طاقچهء خاطره بماند خاک نمیخورد٫ نترس امروزی دوباره بساز با خشتی از رویا چراغانی کن ایوانِ مهربانی را با یک سبد آرزوهای سپید به استقبالِ فردا بنشین...
  • خدایا چهارشنبه 21 دی 1390 19:39
    سلام مهربونم. امدم که باز هم باهات حرف بزنم و از همه اون چیزهایی که بهتر از من خبر داری برات بگم. خودت که خوب می دونی کسی به جز تو حوصله شنیدن حرفهای من را نداره . هر کی به فکر کارای خودشه تا می آی با یکی حرف بزنی می بینی یه عالمه گفتی آخرش طرف می گه راستی شنیدی سیب زمینی گرون شده ! یا اگه خیلی دیگه لطف کنه می گه...
  • دوست ... سه‌شنبه 20 دی 1390 17:23
    من دلم می‌خواهد خانه‌ای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوست‌هایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو...؛ هر کسی می‌خواهد وارد خانه پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند شرط وارد گشتن شست و شوی دل‌هاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست... بر درش برگ گلی می‌کوبم روی آن با قلم سبز بهار می‌نویسم ای یار خانه‌ی ما...
  • بعضی ها ... شنبه 17 دی 1390 00:07
    بعضی از آدمها ، پُر از مفهوم ِ بودنند.. پُر از حس های ِخوبند.. پُر از حرفهای ِنگفته اند... چه هستند ، هستند و چه نیستند ، هستند... یادشان.. خاطرشان.. حس های ِخوبشان.. آدمها بعضی هایشان ، سکوتشان هم پُر از حرف هست... پُر از مرحم ، به هر "زخم" است...
  • کسی ... پنج‌شنبه 15 دی 1390 10:43
    دلم برای کسی تنگ است که آفتاب صداقت را به میهمانی گلهای باغ می آورد و گیسوان بلندش را به بادها می داد و دستهای سپیدش را به آب می بخشید دلم برای کسی تنگ است که آن دو نرگس جادو را به عمق آبی دریای واژگون می دوخت و شعرهای خوشی چون پرنده ها می خواند دلم برای کسی تنگ است که همچو کودک معصومی دلش برای دلم می سوخت و مهربانی...
  • سوتی ! یکشنبه 11 دی 1390 23:17
    سوتی داداشی عزیزم برام از عابر به جای شارژ 2 هزار تومنی شارژ 20 هزار تومنی خرید منم بعد اینکه شارژ کردم فهمیدم هنوزم قیافش همین شکلیه و منو این همه خوشبختی محالهههههههههههههه
  • سن و سال ! جمعه 9 دی 1390 00:49
    شخصی می گفت من بیست و یک سال دارم ... یزرگی به او خرده گرفت که نباید بگویی بیست و یک سال دارم باید بگویی بیست و یک سال را دیگر ندارم !!! راستی شما به جای سالهایی که دیگه ندارین , چی دارین ؟ پ.ن : سن اصلی یه چیز دیگه بود اما من سن خودم و گفتم قشنگ تر باشه :دی
  • 104
  • 1
  • 2
  • صفحه 3
  • 4